علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

وروجک کوچولو

پروردگارا

من اتش نشان را دوست دارم

پسرم امسال که با سواد شدی  احساس میکنم عواطف بیشتری به خرج میدهید چون با هم برای سوختگان عاشق همدردی کردیم .عزیزکم وقتی در دفتر مشقت جمله بالا را دیدم بی اختیار اشک در چشمانم حلقه زد اتشنشانی شغل نیست عشق است.فرزند اتشنشانی پلاسکو را اینگونه بیان کرد پ پدر  ل لای  ا اهن س سوخت ک کاش  و.......... برای خانواده  فداکاران طلب ارامش دارم .
2 بهمن 1395

شادی وخوشحالی بچه ها

دیروز دوشنبه اول شهریور نود پنج قرار شد با یلدا اینا بریم سینما با پسر داییشون.. فیلم دزد و پری .....در مجتمع کوروش میدویدید و با خاله نرگسینا مغازه ها رو میدیدیم .....خوشحال بودیم .بعدش رفتیم  ناهار خوردیم و شما یه پیتزا گنده سفارش دادین...با یلدا جون هم حسابی نوشابه های مختلف خوردین و کلی خوش گذشت .////از خاله نرگس و یلدا جون  تشکر میکنیم....کاش میتونستم عکسای شما دو فرشته پاک و معصوم رو تو وبلاگتون میزاشتم ..........دوستون دارم عزیزای کوچولو
2 شهريور 1395

افتادن دندان جلویی

عزیزکم .پسرکم. امروز جمعه است .با هم میریم پارک و مشغول خوردن بستنی بودیم که یه هویی دندون کوچولوتون میافته و کمی خون میاد و ...بعدش با خوشحالی که شب زیر بالش بزاری و فرشته مهربون براتون هدیه بزارن رفتیم الکلنگ بازی. .عزیزم خیلی دلم میخواد عکس و فیلمایی که ازتون گرفتم رو بزارم امابا تلاش و کمک از خاله نرگس . نیز  نشد .ان شاالله به زودی ...............فدات شم مامانی
15 مرداد 1395

غافلگیری

 صب سه شنبه 12 مرداد قرار بود به همراه بابا بریم 4راه لشکر تعویض کارت ملی و شناسنامه  یهویی شما رفتین جلو در با تعجب از من دستمال خواستید.....بابایی غافلگیرانه ماشین خریده بود و در راه .من شما را نگاه میکردم شما من را...و فکر میکردی که از دوستش امانت گرفته ..... خلاصه تا شب که خونه باباعزت بودیم و عزیزجون برامون اسفند دود کردن و تخم مرغ شکستن و فوتبال با شما بازی کردن همه و همه..... خوش گذشت ان شاالله همیشه خرسند باشید پسرم
14 مرداد 1395

رایحه مهر

مهربان بودن مهمترین قسمت انسان بودن است این دل انسان است که او را سعادتمند و ثروت مند میکند دلت مهربان و زندگیت آرام..........
8 مرداد 1395

تولدت مبارک

عزیزم به درخواست خودت بعد از تعطیلی از مدرسه رفتیم باغ پرنده فروشها و از اونجا برا هدیه تولد .لاکپشت کوچولورا به خونه اوردیم. شب باباعزت با دایینا اومدن خونمون و جشن گرمی برگزار شد.عزیزم همگی دوست داریم و برات ارزوی سلامتی داریم ...کیک رو برش زدین و ارزوی زندگی شیرینی برا هر سه مون کردین....بوس بوس همیشه در قلبمونی
8 مرداد 1395

کمربندآبی

پسر مهربان و حرف گوش کن من.امروزدوشنبه چهارم مردادنودوپنج بالاخره کمربند ابی را در کمرت دیدم بابایی.ازمنیریه براتون کمر خریده ..قهرمان ورزشکارم بهتون تبریک میگم و ارزوی پیروزیتونو دارم.همیشه در قلب شکسته من جا دارین پسرک قهرمانم مامان و بابا بهت افتخار میکنن
8 مرداد 1395

روزهای با همی

گلکم .امید زندگیام .صب زود همراه من از خانه خارج میشوی.اون روز ددست کشم رو دادم که نگه داری تا تو راه با عجله کیفم رو ببندم ...چون دیر شده بود وقتی دادی .دیدم یه لنگس.!!!حالا دوباره تن تن کوچه روبرگشتیم ......وقتی سر ۲۱متری رسیدیم سرویس اروم رد شد...و ما هردو را نگاه کردیم که یه هویی همکارم گف  چو شما رو جلوتر دیدم  فکر کردم سرویس نرسیده....؟و باعث شد برای نگه داشتن سرویس بدویم.توفیق اجباری...:-P;-):-):-D
15 دی 1394