خنده دوباره کودکم
وقتی بابایی از امتحانات 10 روزه برگشت خونه :بالا پریدنات لوس کردنات بوس کردنات :دیدنی بود عزیزم دوست داریم و دلمون میخواد همیشه خندون باشی در اسباب بازی فروشی شهر فرنگ مسلسل مورد علاقه ات رو انتخاب کردی و چون عمو فروشنده میشناختت داد دستت و شما راضی و خرسند از انتخابت اومدی بیرون
بعضی از بچها نگا ه میکردن و دلم میخواس برا تمامشون مسلسل بخرم ......
در پارک بازی میکردی و روز خوبی و به همراه بابایی داشتی و بابا غیبت چن روزشو جبران کرد .......
البته تو خونه میگفت عزیزم آروم بازی کن تا اخبار گوش بدم ....ولی مگه با مسلسل میشه بی صداو اروم بازی کرد؟ و من و تو کلی خندیدیم.......
به امید خندههای همیشگی همهی بچه های وبلاگی اره مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی