گلکم .امید زندگیام .صب زود همراه من از خانه خارج میشوی.اون روز ددست کشم رو دادم که نگه داری تا تو راه با عجله کیفم رو ببندم ...چون دیر شده بود وقتی دادی .دیدم یه لنگس.!!!حالا دوباره تن تن کوچه روبرگشتیم ......وقتی سر ۲۱متری رسیدیم سرویس اروم رد شد...و ما هردو را نگاه کردیم که یه هویی همکارم گف چو شما رو جلوتر دیدم فکر کردم سرویس نرسیده....؟و باعث شد برای نگه داشتن سرویس بدویم.توفیق اجباری...:-P;-):-):-D
سلام پسرم.امروز بعد از سه ماه استاد کمربند سز تکواندو را برایتان بست .و رزمی کار کوچولو.با احترام به استاد افتخار مادر شد.ان لحظهخدا را شکرکردم که ....فرزندی سالم دارم .عزیزم امیدوارم دان برسی.:-):-):-)o (∩ ω ∩) o
علیرضا جون .دلم گرفته کاش میشد بات درد دل کنمو کمی سبک شم. شما کوچولویی و دردمو نمی دونی.....راحت بخواب نازنینم // و ممنون از اینکه هر روز صب پابه پام میای که تنها نباشم ...
علی رضا جونی هفته اول مهر و مهدت شدیدا تب کردی با دایی حمید بیمارستان شهید فهمیده و ناراحت برات اسباب بازی میخره تا شب بازم دکتر میریم........ تا صب بالا سرت دعا میکنم و تازه قدر سلامتی را میفهمم /فردا صب بعدزنگ اول میام پیشتون بلاخره با کلی دردسر برا عزیزجونی بعد دو روز کمی بهتر میشی و میایم خونه ....کارتون دیجیمون را دیده و حرکات اکروبات میکنی و لبخندی همراه خستگی میزنم..... دوست دارم الهی کمتر مریض شی ...